کاوه گلستان: «میخواهم صحنههایی را به تو نشان دهم که مثل سیلی به صورتت بخورد و امنیت تو را خدشهدار کند و به خطر بیندازد. میتوانی نگاه نکنی، میتوانی خاموش کنی، میتوانی هویت خود را پنهان کنی، مثل قاتلها، اما نمیتوانی جلوی حقیقت را بگیری، هیچکس نمیتواند.»
اگر چه گلستان به عنوان فتوژورنالیست رخدادهای تاریخی مهمی مثل انقلاب سال ۱۳۵۷، جنگ ایران و عراق و پیامدهای بمباران شیمیایی حلبچه را عکاسی کرد و به عنوان هنرمند تجارب نوآورانهای در حوزهی فتوکلاژ داشت اما مشهورترین اثری که از این عکاس به یادگار باقی مانده مجموعه عکسی است که این عکاس در دوران اولیهی کاریاش در منطقهی «شهر نو» یا «قلعه» در جنوب تهران جایی که اکنون فرهنگسرای رازی در آن قرار دارد تهیه کرده. گرفتن ۶۱ عکس مجموعة «روسپی» در محلة «شهر نو» حدود یک سال و نیم به طول انجامید. گلستان «به بهانهی گرفتن عکس پرسنلی برای کلاسهای سوادآموزی» موفق شد که از قلعه نو عکاسی کند.
کاوه گلستان در ۱۳ فروردین ۱۳۸۲ هنگام انجام مأموریت تصویربرداری برای شبکه خبری بیبیسی در خط مقدم جنگ آمریکا علیه عراق، در شهر مرزی کفری در ۱۳۰ کیلومتری کرکوک در عراق که تحت کنترل اتحاد میهنی کردستان بود، بر اثر انفجار مین کشته شد.
هنگامه گلستان، همسر کاوه گلستان در کتاب «بودن با دوربین» دربارهی کاوه میگوید: «ما دو نفر توی همه چیز باهم همکاری میکردیم. کار خانه، بچه، غذا خوردن و همهی زندگیمان اصلا باهم بود. عکاسی و کارمان و … اشکال زندگیمان اصلاً همین بود. یعنی ما اگر داشتیم روی سوژهای کار میکردیم، دیگر هچکس نمیتوانست بیاید خانهی ما. ما هم هیچ جا نمیتوانستیم برویم، حتی مادر من اگر میخواست من را ببیند نمیتوانست بیاید، چون ما همهی اتاق را عکس پهن کرده بودیم. این است که کاوه هم همیشه میگقت عکسهای ما. فقط توی کارهای جنگی کاوه جدا بود که آن هم چون کارهای بعدیاش را من میکردم-چاپ میکردم، ظاهر میکردم، اینور و آنور میبردم و میفروختم- آن هم مال دوتایمان میشد».
کاوه گلستان متولد 16 تیر 1329 فرزند ابراهیم گلستان و برادر لیلی گلستان بود. او در آبادان به دنیا آمد ولی در یک سالگی با خانوادهاش به تهران آمد و در تهران بزرگ شد. کاوه گلستان یکی از مشهورترین عکاسان ایرانی در دنیا است که به جز عکاسی به داستاننویسی، کارگردانی سینما و خبرنگاری نیز مشغول بود. او در مدرسه میلفیلد سامرست انگلستان تحصیل کرد. در سال 1988 به عنوان یک عکاس آزاد، اولین عکسها را از پیامدهای حمله شیمیایی هله بجه در طول جنگ ایران و عراق گرفت. عکسهایی که او از رویدادهای انقلاب ایران و جنگ ایران و عراق منتشر کرد، باعث شد نامش در بسیاری از مطبوعات معتبر کشورهای غربی به عنوان یک عکاس خبرنگار بینالمللی بدرخشد و جوایزی از جمله مدال طلای رابرت کاپا دریافت کند. کاوه گلستان از سال 1373 در دانشگاههای هنری تهران به تدریس عکاسی مشغول شد و از سال 1378 به عنوان فیلمبردار در BBC مشغول به کار شد.
کاوه در خانوادهای به شدت سیاسی بزرگ شد و ابتدا در مدرسهای به نام راوشنو در تهران تحصیل کرد. او اولین تلاش خود در ساخت فیلم را در سن 11 سالگی با فیلمی به نام “یک پاییز”، به تقلید از فیلم پدرش، “یک آتش”، که برنده جایزه تیر طلایی جشنواره فیلم ونیز 1961 بود، انجام داد.کاوه زمانی به دنیا آمد که پدرش تحت سلطه شوروی بر حزب توده عقب رانده شده بود و شغل بعدی خود را در بخش روابط عمومی شرکت منفور نفت انگلیس و ایران شروع کرده بود. در این زمان کاوه گلستان مهارتهای عکاسی و مستندسازی خود را تقویت کرد. او با فیلمی در مورد امنیت زیر آب برای خطوط لوله نفت که به شرکت های نفتی در سراسر جهان فروخته شد، آتشی برپا کرد. وقتی استودیوی پدر کاوه به دلیل ساخت فیلمی درباره لغزش حکومت شاه تعطیل شد و فیلمسازی او توسط پلیس مخفی متوقف شد، کاوه تصمیم گرفت به روزنامهنگاری روی آورد، حرفهای که هم پدر و هم پدربزرگش، به عنوان سردبیر روزنامههای اصفهان دنبال میکردند.
کاوه گلستان در سال ۱۳۵۰-۱۳۵۱ اولین کار عکاسی خود را به صورت حرفهای در اولین ماموریت مطبوعاتی خود شروع کرد. این ماموریت گزارش و ثبت تصاویر جنگ در ایرلند شمالی بود. او سپس از سال 1354 تا 1356 سه مجموعه عکس با نام “کارگر”، “مجنون” و “روسپی” را منتشر کرد. مجموعه عکس “روسپی” که در محله شهرنو ثبت شد، حاوی 61 عکس است که حدود یک سال و نیم طول کشید. کاوه کتابهایی به نام “قلمکار”، “شورش” و “گلاب” را نیز منتشر کرد. او در سال 1362 با همسر و فرزندش به لندن رفت و یک آژانش عکاسی به نام “ریفلکس” راه انداخت. او پس از بازگشت به ایران و تدریس در دانشگاههای هنری در سال 1378 در BBC به عنوان فیلمبردار مشغول به کار شد.
کاوه گلستان به ایران بازگشت تا در دانشگاه تهران تدریس کند و از انقلاب ایران و همچنین جنگ 8 ساله ایران-عراق که جان یک میلیون نفر را گرفت، عکاسی کند. او در ثبت حقیقت میگوید “میخواهم صحنههایی را به تو نشان دهم که مثل سیلی به صورتت بخورد و امنیت تو را خدشهدار کند و به خطر بیندازد. میتوانی نگاه نکنی، میتوانی خاموش کنی، میتوانی هویت خود را پنهان کنی، مثل قاتلها، اما نمیتوانی جلوی حقیقت را بگیری، هیچکس نمیتواند.”
کاوه گلستان پس از دو ماه کار در شمال عراق و کار به عنوان خبرنگار BBC، در حال بررسی یک قلعه متروکه عراقی بود که پای خود را بر روی یک مین گذاشت و جان 52 ساله خود را از دست داد. پس از این اتفاق خانواده او به گوشه و کنار جهان فرستاده شدند، البته مادرش در ایران ماند اما پدرش، ابراهیم گلستان، مجبور شد از پلیس مخفی شاه فرار کند و در بریتانیا پناهنده شود.