پایان نقاشی ماحصل گفتوگوهای بلندی میان گرهارد ریشتر، گرانترین نقاش زنده جهان و هانس اولریش ابریست طی بیست و شش سال گذشته با هدف پوشش دادن موضوعاتیست که پیشتر دربارهی آنها صحبت نشده است. ریشتر در اوایل دهه ۱۹۶۰ به موضع نظریهپردازانی نزدیک بود که معتقد بودند پیشرفتهای تکنولوژی هنر نقاشی را بهعنوان یک وسیله بیانی، متروک و منسوخ ساخته است. او به اقتضای زیست در زمانهی معاصر به گونهای مرگ نقاشی را اعلام میکند و بلافاصله بیان میدارد که «اما نمیتوان نقاشی نکرد». او مرز رسانهها را بر هم میزند و با استفاده از عکاسی و نقاشی به همسانسازی با طبیعت میپردازد؛ سبک او فاقد مسیر واحد روشنی است، قراردادها در نقاشی را دارای قالبی ایدئولوژیک میداند از این رو به چالش کشیدن چارچوبهای از پیش تعیین شده ویژگی بارز آثار اوست که همواره به مثابه تاکیدی بر معضل انسانی، میل به درک جهان و جایگاه انسان در درون آن است.