نوشته کوروش ادیم در ابتدای کتاب حضور مبهم معنا
قلیلی از ما آدمیان با جستجو در پنهانی ترین لایه های وجود خویش در می یابیم که چه بستگی غریبی به اندیشه در ساحت موحش ترین سرنوشت بشری داریم.
گم شدن در دورترین نقاط بی کسی و بی همرهی در عصر تاریک ترک مغز و معنا های ژرف و مستتر.
عکس هایی که محصول آن گونه بینش و نگرشی باشد در ظرف زمان و مکان نخواهد گنجید و خارج از ذات خود معنا را نمی پذیرد. بلکه خود معنایی مجرد می آفریند. راز ماندگاری هر عکسی در آن است که عکاس با فرانگری و ابدیتی که در اوست به ابدیت نگریسته باشد و در این رهگذر گام زدن در عرصه ی عنایت به غربت بشر معاصر به طور مضاعف سخت می نماید.
بخشی از مقدمه کتاب حضور مبهم معنا:
هایدگر میگفت: وجود معبد باعث میشود تا خدا در آن حضور پیدا کند. من هم در اینجا به گونهای زمینی آماده ام تا عکاسی در وجودم حضور پیدا کند، و یا من در عکاسی حاضر شوم. به هر حال صحبت از عکاسی آدمی را با گسترهای هولناک و شگفت انگیز مواجه می کند. وقتی در حال و هوای عکسهای ادیم به سیروسلوک می پردازم، پنهانی ترین و اسرار انگیز ترین لایه های وجودش را لمس می کنم. عکس های ادیم به طور مستقیم یا غیرمستقیم زمان را در بی زمانی و مکان را دربی مکانی میآمیزد. در عکسهای او، انسان محوری به اوج خود رسیده است. تصویر و تصور دو روی یک وجود را بر ما مکشوف می دارند.