کریستین بولتانسکی: سی تن لباس کهنه
در سال ۲۰۱۰ سالن عظیم گران پاله پاریس در اختیار بولتانسکی گذاشه شد تا برای این فضا اثری خلق کند. مساحت این سالن ۱۳۵۰۰ متر مربع است. او با بیش از سی تن یا هزاران هزار دست لباس کهنه یک چیدمان یا اینستالیشن هنری برپا کرد.
بولنتانسکی دربارهی نمایشگاه میگوید: «به نظر من لباس کهنه یک نفر مثل عکس اون آدمه ، یک وقتی ، یک زمانی یک کسی بوده و حالا دیگه نیست! شیئی باقی مونده که به آدمی که دیگه نیست مربوطه . مثل اسم یک نفر یا ضربان قلب اون آدم . همه اینها در ارتباط با کسی است که دیگر نیست. همه زندگی ام سعی کردم خاطرات کوچکی که از آدمها دارم رو نگه دارم و همه زندگی ام شکست خوردم! شما می تونید عکس یک نفر رو نگه دارید ، یا صدای ضربان قلبشو نگه دارید ، لباسشو نگه دارید ، اما اون آدم رو نمی تونید نگه دارید ، و همه اینها به شما نشون میده که اون آدم دیگه اینجا نیست».
کریستین بولتانسکی هنرمندی فرانسوی است که گرچه به طور مشخص به عنوان عکاس شناخته شده نیست، اما بارها و بارها آثار مفهومیاش را با استفاده از عکسهای موجود و احیاء تصاویر فراموش شده خلق کرده است. او به جز عکاسی، در زمینههای فیلمسازی، چیدمان، هنر رسانههای نو و … نیز تجربیاتی دارد.
کریستین در سال 1944 درست دو هفته پس از آزادی شهر از اشغال نازیها در پاریس به دنیا آمد. مادرش کاتولیک بود و پدر پزشکش نیز گرچه در خانوادهای یهودی به دنیا آده بود، اما در جوانی به مذهب کاتولیسم گرویده بود. با این حال پدرش همواره از عیان کردن نژاد خانوادگیاش هراس داشت. تا حدی که در ایام اشغال پاریس توسط آلمانها، از ترس دستگیری و کشته شدن، به اجبار یک سال و نیم در اتاقکی تنگ و مخفی در آپارتمانش پنهان شد.
کریستین کودکی خود را با احساس غربت و جدایی همراه میداند. «آن سالها یادم هست مدتی از پایان جنگ میگذشت، اما یهودستیزی همچنان در فرانسه جریانی قدرتمند بود و من که احساس میکردم از دیگران متفاوتم، به شدت گوشهگیر شدم». این انزوا به قدری حاد شد که در 11 سالگی او را از مدرسه بیرون آوردند تا از آن پس دیگر هیچوقت به مدرسه برنگشت و از این لحاظ هنرمندی خودآموخته به حساب میآید.
فضای اجتماعی فرانسه در سالهای پس از جنگ جهانی دوم و بخصوص شورشهای دانشجویی اواخر دهه 60، حال و هوا و موضوعات آثار تجسمی و فیلمهای تجربی بولتانسکی را تحت تاثیر خود قرار داد. او هم در آن دوران مثل بسیاری از هنرمندان هم سن و سالش، در تقابل با «هنر والا»، به «مادیت زدایی» از اثر هنری میاندیشید. به این که بتواند از این رهگذر، بازار سودجویی در هنر را دچار اختلال کند. به همین خاطر به شکلهای مختلفی از بیان هنری روی آورد: هنرپستی، فیلم تجربی، مجسمههای بی دوام و یکروزه، اشیاء یافت شده و …
بولتانسکی در اولین پروژه جدی خود علاقمند شد تا خاطرات کودکیاش را در بستری خیالپردازانه و با استفاده از عکسهای یادگاری و عکسهایی از اسباببازیهای قدیمیاش روایت کند. روایتهایی اغلب ضد و نقیض که در هر باز تعریف، شکل جدیدی به خود میگرفت. «کودکیِ واقعیِ من ناپدید شده. آنقدر در مورد آن دروغ گفتهام که دیگر خاطرهای واقعی از آن ندارم.» این روایت تحریف شده تا آنجا پیش رفت که او در سال 1972 در اولین کتاب خود با نام ده پرتره از کریستین بولتانسکی، ده عکس چهره از آدمهای مختلف در یک مکان واحد در سنین 2 تا 20 سالگی نشان داد و زیر تمام آنها نوشت: «کریستین بولتانسکی». در حالی که فقط عکس آخر، پرتره حقیقی خود او بود.
از همین دوران، عکاسی به عنوان اصلیترین رسانه هنری مورد استفاده بولتانسکی قرار گرفت. اطمینان بیننده به جوهره اسنادی و واقعنمای عکاسی از یک سو، و طرح پرسشهای تردید آمیز در خصوص «واقعیت رخ داده»، از سوی هنرمند، محرک اصلی آثار بعدی وی شد.
احیاء مجدد عکسهای قبلاً گرفته شده، هسته اصلی فعالیت رسانهای بولتانسکی را تشکیل میدهد، مضامینی چون کودکی، خاطره، هویت، مرگ و خشونت نیز به عنوان درونمایههای تکرار شونده همواره در آثاراو حضوری قاطع دارندو بولتانسکی با استفاده از عکسهای یادگاری آدمهای گمنام، پرسشهای تاریخی خود را پی میگیرد و از رهگذر این تلفیق به طور ضمنی اشاره میکند که وحشیگریهایی همچون جنگ جهانی دوم الزاماً نیاز به محرکهای عظیم شیطانی ندارد و در وجود هرکس میتواند متجلی شود. او در سال 1995 در چیدمان انسانیت، عکسهایی از جانیان حزب نازی و قربانیان آنها را به طور پراکنده و بی ذکر نام در فضای گالری اینور آنور چسباند تا به این ترتیب تمایز قراردادی میان گناه و معصومیت را از میان بردارد.
کریستین بولتانسکی، همچنان با همسر هنرمندش آنت مساژه، در مالاکوف شهری دور از پاریس زندگی میکند.
(منبع ویدئو برنامهی تماشا است)